۱۱ بهمن ۱۳۸۸

آبدارچي و انتظاماتي

امروز يك چيز جالبي ديدم، يكي از آبدارچي‌هايي كه دوست نداشت يكي از پرسنل انتظامات از آب جوشي كه در آبدارخانه‌اش تهيه مي‌شود استفاده كند بدو بدو نفس نفس زنان آمد به آبدارخانه و سريعاً سماور را پر از آب سرد كرد تا با آمدن دشمن مجازي‌اش خنده‌ايي تحويل دهد كه آب سرد است و بايد منتظر باشي يا بروي يك طبقه ديگر براي اين كار.

من كه مطمئنم كه با آبدارچي ديگر نيز هماهنگ مي‌كند تا حال حسابي به فرد مورد نظر بدهد، ديدم كه با موبايلش به آبدارچي ديگر زنگ زد كه صحنه را براي فرد مورد نظر آماده كند. كاري به اينكه همكار انتظاماتي چه بلايي سر اين آبدارچي آورده است ندارم و خبري از آن هم ندارم اما نمي‌دانم با اين نوع كارها به كجا مي‌خواهيم برويم.

۰۹ بهمن ۱۳۸۸

آواتار


ديشب فيلم آواتار رو ديدم، فوق‌العاده بود، يكي از ديدني‌ترين فيلم‌هايي كه تاكنون ديده‌ام، فيلم تخيلي فلسفي كه ارزش چندين بار ديدن را دارد. فيلمي كه بيننده را هيپنوتيزم مي‌كند، به نظرم هاليود بايد قدر جميز كامرون را بداند آدمي كه خوب مي‌داند چگونه براي كمپاني سرمايه‌گذارش پول بسازد و پول‌ها را به سوي امريكا بكشد،‌ هر چند من پولي بابت آن پرداخت نكردم، اما قصد دارم در مسافرتي كه پيش روي دارم حتماً در سينماي خارج از ايران، فيلم را با كيفيت باورنكردني كه همه از آن صحبت مي‌كنند ببينم.
داستان فيلم، داستان معروف جنگ و صلح، نزاع با طبيعت و در نتيجه يادگيري از زندگي‌ و تجربه‌ايي از متفاوت فكر كردن است به صورتي كه ناگهان متوجه مي‌شوي تمام آن‌چيزي كه در مغزت داشته‌ايي مي‌تواند اشتباه باشد و چيزهايي كه مي‌بيني حقيقت بيشتري دارد.
شنيدم كه جيمز كامرون قصد داشت اين فيلم را سال‌ها قبل بسازد اما به دليل مشكلات مربوط به تكنولوژي نتوانست اين فيلم را در آن زمان بسازد. ضمناً اين لينك هم ديدني است كه 5 مرحله از ساخت فيلم را نشان مي‌دهد.



۰۲ بهمن ۱۳۸۸

فيلم و فقط فيلم

امروز جمعه فقط و فقط فيلم نگاه كردم، روزي بدون هيچ فعاليت اضافي و خوردن چاي در كنار شومينه، فكر نكنم امروز صد قدم هم در خانه رفته باشم، صد قدمش را هم براي خوردن بوده يا ... ،
هر چقدر فيلم نگاه مي‌كنم از اينكه نمي‌توانم بيشتر فيلم نگاه كنم ناراحت مي‌شوم، هر فيلم زندگي جديدي به آدم نشان مي‌دهد به شرط آنكه به دنبال چيز جديدي باشي.

۱۸ دی ۱۳۸۸

توالت و خوش‌شانسي

اين خيلي دلچسب كه وقتي فشار زيادي بهت وارد شده و وارد يك توالت عمومي مي‌شي و درهاي باجه‌هاي مختلف توالت بسته باشه و تو فكر كني كه نكنه كسي داخل اين باجه نيست و در رو فشار بدي و بعدش هم ببيني كه توالت خالي بوده و نفر قبلي وقتي داشته مي‌رفته بيرون در باجه رو بسته بوده و تو با خيال راحت مي‌توني بري داخل و به خوش‌شانسي خودت اعتقاد پيدا كني.