۰۸ اسفند ۱۳۸۸

استرس

چند روز پيش با يكي از دوستان كه MBA خودش را در مالزي گرفته و الان در حال گرفتن دكتري DBA است در لابي هتل صحبت مي‌كرديم، از عدم استرس زياد و زندگي با آرامشي كه در دو سال و نيم گذشته تجربه كرده است صحبت مي‌كرد و از وضع ايراني‌ها در مالزي كه بيشترين تعداد دانشجو را دارند و اينكه در دانشگاه با ايراني‌ها فارسي صحبت مي‌كني و تنها گزينه ممكن اين است كه هم اتاقي غير ايراني داشته باشي و اگر هم اتاقي ايراني هم داشته باشي زبان انگليسي‌‌ات هم بهبود نخواهد يافت، از اين نكته هم شاكي بود كه با جامعه مالايي نمي‌شود خوب ارتباط برقرار كرد.

۰۷ اسفند ۱۳۸۸

خانم‌هاي ايراني

خانم‌هاي ايراني كه در خارج از كشور مي‌بيني بر سه دسته هستند، دسته اول آنهايي كه سوار يك هواپيماي مربوط به خطوط هواپيمايي غيرايراني نشده‌اند و هنوز باسن مبارك را بر روي زمين نگذاشته‌اند هوس مي‌كنند كه روسري‌هاي خودشان را به در بياورند و به گونه‌ايي خودشان را نشان دهند كه انگاري در مملكت گل و بلبلشان هميشه به اين صورت زندگي مي‌كردند، دسته دوم خانم‌هايي ايراني كه در خارج از كشور كه حجاب نصفه و نيمه‌ايي دارند و هنوز نمي‌دانند كه با خودشان چه كنند اين گروه نه مشخص است كه حجاب دارند و نه اينكه ندارند و خيلي بايد تلاش كني كه بفهمي كه وضعيت‌شان به چه صورت است و من كه به راحتي نمي فهمم، دسته سوم خانم‌هايي هستند كه در خارج از كشور هم حجاب خودشان را كامل نگه داشته‌اند و وضعيت مشخصي دارند، هر چند دسته سوم را زياد نمي‌پسندم اما چون خودشان مي‌دانند كه چه مي‌كنند برايم قابل قبول است، از دسته دوم متنفرم و به دسته اول نيز حق مي‌دهم چون گزينه‌اي كه مي‌خواهند برگزينند براي حكومت ايران غيرقابل پذيرش است.

۰۶ اسفند ۱۳۸۸

بازرسي در فرودگاه

زمان آمدن به مالزي در فرودگاه كوالالامپور علاوه بر گيت بازرسي چمدان‌ها ما را هم گشتند، البته طبيعي بود چرا خوانده بودم كه در چند ماهه اخير 41 نفر ايراني را به اتهام قاچاق مواد مخدر در فرودگاه كوالالمپور دستگير كرده‌اند، هنوز دو ماه از سال جديد ميلادي نگذشته است كه 34 نفر را به اين اتهام دستگير كرده‌اند (متوسط هر دو روز يك نفر كه فعاليت ستودني است) ديروز يكي از روزنامه‌هاي محلي را مرور مي‌كردم كه يكي از تيترهاي خبري آن تكان دهنده بود و آن هم اينكه روز يك‌شنبه همين هفته يك تاجر ايراني را به اتهام حمل 4 كيلوگرم هروئين در فرودگاه دستگير كرده‌اند، آن طور كه در روزنامه نوشته شده بود ارزش اين چهاركيلوگرم هروئين بالغ بر هشتصد هزار رينگيت (بيش از دويست و چهل ميليون تومان) بود، با وجودي كه ويزاي من نود روزه صادر شده بود اما شنيدم كه براي تورهاي نوروز دولت مالزي فقط ويزاي بيست روزه براي ايراني‌ها صادر مي‌كند. خيلي مقام خوبي به دليل عملكرد دولت‌هايمان در اين چند‌ ساله در دنيا داشتيم كه كم‌كم خودمان هم آبرويي كه خيلي هم سرجايش نيست را با اين كارها مي‌بريم.

در يكي دو صفحه بعد هم خبري آمده است با اين عنوان كه استراليا براي اتباع ده كشور جهان از جمله ايراني‌ها كه قصد ورود به خاكش را داشته باشند مرحله "اسكن صورت" را اجباري كرده است.

۰۲ اسفند ۱۳۸۸

هزينه فيلم ديدن در ايران

چند وقت پيش رفته بودم يك سخنراني در خصوص مديريت تغيير در سازمان‌ها با ارايه آقاي جاستين كوهن (يكي از مديران برتر افريقايي جنوبي و مشاور چندين شركت معروف امريكايي) و عضو اصلي انجمن سخنرانان حرفه‌اي دنيا و .... كه براي اولين بار بود به ايران مسافرت مي‌كرد.
آقاي كوهن مي‌گفت قبل از اينكه بياد ايران كلي مطلب در مورد ايران خوانده است يك جمله جالب در مورد ايران گفت و آنهم اينكه "در ايران Copyright نداريم ولي Right to Copy داريم"
فيلم ديدن اون هم به صورت نسخه كپي و اينجور چيزها به عادتي برايمان تبديل شده و تعجب مي‌كنيم كه چرا براي ديدن يك فيلم يا آلبوم موسيقي بايد هزينه پرداخت كنيم و .... .

ديشب كه فيلم آواتار رو توي سينما پاويليون ديدم اولين هزينه مستقيمي بوده كه به هاليوود پرداخت كردم، چندين سال فيلم هاليوودي ديدن فقط با هزينه پنج دلار و سي سنت !!!

كامنت

از امروز مي‌خواستم بخش كامنت‌هاي وبلاگ را تعطيل ‌كنم چرا كه به تازگي چيزهاي عجيب و غريبي در بخش نظرات مي‌بينم، دارم فكر مي‌كنم چيزهايي كه هر چند وقت يك‌بار مي‌نويسم به فيس بوك وصل مي‌شود و اگر كسي چيزي بخواهد بگويد حتماً از رفقاست و نامش را فيس‌بوك مي‌بينم و چه لزومي دارد كه در بلاگر كامنت‌دوني داشته باشيم، اما به هر ترتيب امروز اينكار را نكردم و شايد وقتي ديگر.

۳۰ بهمن ۱۳۸۸

ديدار در مالزي

امروز بعدازظهرگپ و گفتگوي چند ساعته و خوبي با دوستان فرانسوي و سوئدي خودمان كه چند وقتي است در توگا با آنها بر روي يك پروژه كار مي‌كنيم داشتيم، دنياي آدم‌هايي كه اطرافمان در ايران مي‌بينيم با دنياي اينها كاملاً متفاوت است وقتي به تجربيات و نحوه نگرش‌ به زندگي وينسنت فرانسوي تبار سي و دو ساله و همپوس سوئدي تبار بيست و چندساله نگاه مي‌كنم به نظرم خيلي زمان خواهد برد كه به چيزهايي كه اينها فكر مي‌كنند من و اطرافيانمان فكر كنيم، من در انتظار چنين روزي هستم حتي اگر چنين چيزي وجود نداشته باشد.

۲۸ بهمن ۱۳۸۸

سفري براي آرامش

از امشب سفر چند روزه‌ام به اتفاق حميدرضا احمديان به مالزي شروع و تا جمعه هفته آينده ادامه پيدا مي‌كند، امسال فقط يك روز از مرخصي استحقاقي‌ام استفاده كرده‌ام و الان در فرودگاه امام خميني دارم به هشت روز دوربودن از محيط كارم فكر مي‌كنم و از اينترنت وايرلس نسبتاً بد فرودگاه استفاده مي‌كنم، البته اينترنت نسبت به دفعه پيش كه اصلاً نتوانستم به وصل شوم نسبتاً‌ مساعدتر است اما به هر صورت داستان اينترنت در اين مملكت داستان غريبي است و آدم‌هايي فكر مي‌كنند كه بهتر از من و تو مي‌دانند كه من و تو به چه چيزي نياز داريم.

۲۵ بهمن ۱۳۸۸

گريه

"گاهي هم عمدا گريه مي‌کنم و اشک نمي‌ريزم يا حتي از گروه گريم هم نمي‌خواهم اشک در چشمم بغلتانند. مثلا در «خانه‌ای روي آب» دوبار اين نوع گريه را داريم که اشکي در آن ديده نمي‌شود. چون معتقدم شخصيت دکتر سپيدبخت، آدمي است که ديگر اشکش تمام شده. حتي اين وضع و حال را ندارد که با اشک ريختن کمي سبک شود و تخليه شود و حالش بهتر شود. در همان وضع بحراني دروني مي‌ماند تا سکانس پاياني. ممکن است خيلي‌ها اصلا به اين دقت نکنند که او گريه کرد ولي اشک نريخت اما خودم و کارگردان که مي‌دانيم. پس بايد برايش دليل داشته باشيم و درست هم اجرايش کنيم."

رضا کیانیان

۲۴ بهمن ۱۳۸۸

دايناسور و ...

دايناسور

(گپ دوستانه يك پيرزن با يك لباس شخصي در بيست و دوم بهمن)
- پسرم شما ازدواج كردي؟
(با بد اخلاقي) نه.
گفتم كلاً ازدواج نكني به اميد خدا نسلتون منقرض بشه!

۱۸ بهمن ۱۳۸۸

درباره الي

دوستم مرد مختصر مطلب جالبي با موضوع فيلم "درباره الي" نوشته است، فيلم واقعاً دوست‌داشتني بود، چهار بار اين فيلم را ديدم، اصغر فرهادي دقيقاً مي‌داند كه چه مي‌خواهد بگويد، موسيقي تيتراژ پاياني نيز فوق‌العاده بود، نوشته‌هاي مرد مختصر را مي‌توانيد اينجا بخوانيد.