۲۹ شهریور ۱۳۸۸

کس به زير دم خر خاري نهد

اين بخشي از يكي از اشعار مولوي است، واقعاً خواندني است:

چون کسي را خار در پايش جهد
پاي خود را بر سر زانو نهد

وز سر سوزن همي جويد سرش
ور نيابد مي‌کند با لب ترش

خار در پا شد چنين دشوارياب
خار در دل چون بود وا ده جواب

خار در دل گر بديدي هر خسي
دست کي بودي غمان را بر کسي

کس به زير دم خر خاري نهد
خر نداند دفع آن بر مي‌جهد

بر جهد وان خار محکم‌تر زند
عاقلي بايد که خاري برکند

۲۸ شهریور ۱۳۸۸

فروپاشي اقتصاد ايران

بخش اول مقاله دكتر احمد سيف با عنوان طوفاني در راه است را در پست قبلي ديديم، در اين پست بخش دوم اين مقاله با عنوان فروپاشي اقتصاد ايران بررسي بخش صنعت را مي‌توانيد در اينجا ببينيد.

۲۵ شهریور ۱۳۸۸

طوفاني در راه است

مقاله دكتر احمد سيف با نام "طوفاني در راه است" در خصوص فروپاشي اقتصاد ايران مقاله خواندني و تامل برانگيزي است.
اين مقاله با اين جمله احمدي‌نژاد شروع مي‌شود كه "اگر مشكلي در بخش اقتصادي وجود داشت حتماً نمايندگان وزير مربوطه را نقد مي‌كردند تا آن مشكل اصلاح شود از اين رو عدم اين امر(عدم مخالفت مجلس با وزير پيشنهادي اقتصاد ) نشان مي‌دهد كه سياست اصلي اقتصادي دولت مورد وفاق مجلس نيز است"
دكتر سيف در اين مقاله طولاني بحران جاري مالي در نظام بانكداري ايران را به تفصيل مورد بررسي قرار داده است.

۲۲ شهریور ۱۳۸۸

همه‌ لوطي‌ها به بهشت مي‌روند

دارم كتابي با نام "همه‌ لوطي‌ها به بهشت مي‌روند" اثر "عبدي كلانتري" را مي‌خوانم، موضوع كتاب همجنس‌گرايي است و وضعيت همجنس‌گرايان را در برخي از جوامع مورد بررسي قرار مي‌دهد.

در بخشي از اين كتاب مي‌خوانيم:
"چرا هر برادر جهادي همواره بار اين وظيفه را بر دوشِ خود احساس مي كند كه بايد از ناموس زنان و دختران، از عصمت و پاكيِ آنها، همچون جان عزيزترين كسان اش محافظت كند؟ چه چيز آرامش روحي او را به مخاطره مي ‌اندازد وقتي كه مي شنود يا مي بيند زني با گردن عريان، گيسوي بي حجاب و بالاي زانوي برهنه در خيابان راه مي رود، مردي را مي‌بوسد، با مرد يا مردان ديگري هم بستر مي‌شود؟
« مسأله » روشن است كه طبع جنسي زنان يا سكسوآليتهء آنها براي برادر جهادي، خطر جدي يا حتا يك مسألهء وجودي است كه چنين از لحاظ رواني آشفته مي شود؟ آيا دل او براي رستگاريِ اخروي زنان مي سوزد يا ناخودآگاه دارد با تمنايي در عمق وجود خودش مي‌جنگد؟"

در بخشي ديگر مي‌خوانيم:
"در جامعهء مردسالار، هنجارشكستن و تخطي از مرزهاي مالكيت مرد، نام « فحشا » به خود مي گيرد. معني فحشا آن است كه زن كنترل سكسوآليته اش را خود در دست گرفته است. به عبارت ديگر، محل و زمان بروز احساس و رفتار جنسي زن، در حصار معيني محدود نشده است. زن است كه محل و زمان رفتار جنسي خود را تعريف مي كند.
حصار كنترل سكسوآليتي، در شكل سنتي خود « خانه » و « منزل » نام دارد، در چارديواري منزلي كه به مرد تعلق دارد است كه بايد مايملك او دست نخورده باقي به حساب مي آيد. زن نيز در چارديواري خانه است كه « آزاد » به حساب مي‌آيد.
بيرون از خانه، زن به طور بالقوه « فاحشه » است، حتا زماني كه حركت او در حجاب و زير نظارت مرد صورت مي گيرد. بيرون خانه، زن از نگاه خريداران و سارقان ديگر در امان نيست."

۱۶ شهریور ۱۳۸۸

ولتر

فرانسوا ولتر حدوداً 250 سال پيش گفت: " براي اينكه خوب باشي بايد در يك كشور خوب زندگي كني" فكر مي‌كنم بعد از دو و نيم قرن هنوز جمله‌اش موضوعيت دارد و به قول بهرام بيضايي "زماني كه در يك لجن‌زار زندگي مي‌كني لاجرم بايد كرم باشي".
به محيط كاري‌ام نگاه مي‌كنم وقتي مساله پول يا قدرت براي فردي بوجود مي‌آيد اكثر آدم‌هاي اطرافم ، پيرو يك كيش و آيين مي‌شوند.

۱۴ شهریور ۱۳۸۸

روز مبادا

امروز با يكي از دوستان در مورد روز مبادا صحبت مي‌كرديم، راستي همه ما كارهايي را به منظور روز مبادا انجام مي‌دهيم اما چرا در تقويم‌ها روزي به نام روز مبادا وجود ندارد؟
دارم براي روي تقويم الكترونيكي‌ام در Google Calendar روز مباداهايم را مي‌نويسم، كار خيلي سختي است.

۱۳ شهریور ۱۳۸۸

زبان آتش - استاد محمدرضا شجريان

جديدترين اثر استاد محمدرضا شجريان با نام "زبان آتش" با شعر "فريدون مشيري" و "تنظيم مجيد درخشاني" را از اينجا مي‌توانيد دانلود كنيد.

تفنگت را زمين بگذار
که من بيزارم از ديدار اين خونبار ناهنجار
تفنگِ دست تو يعني زبان آتش و آهن
من اما پيش اين اهريمني ابزار بنيان‌کن
ندارم جز زبان دل، دلي لبريز از مهر تو
اي با دوستي دشمن

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونريزي‌ست
زبان قهر چنگيزي‌ست
بيا، بنشين، بگو، بشنو سخن، شايد
فروغ آدميت راه در قلب تو بگشايد

برادر! گر که مي‌خواني مرا، بنشين برادروار
تفنگت را زمين بگذار
تفنگت را زمين بگذار تا از جسم تو
اين ديو انسان‌کش برون آيد

تو از آيين انساني چه مي‌داني؟
اگر جان را خدا داده‌ست
چرا بايد تو بستاني؟
چرا بايد که با يک لحظه‌ي غفلت، اين برادر را
به خاک و خون بغلطاني؟

گرفتم در همه احوال حق‌گويي و حق‌جويي
و حق با توست
ولي حق را، برادر جان
به زور اين زبان نافهم آتشبار
نبايد جست...

اگر اين بار شد وجدان خواب‌آلوده‌ات بيدار
تفنگت را زمين بگذار..