۰۴ بهمن ۱۳۹۰

سوته دلان

مجيد: ميخ زنگ زده، زنجير زنگ زده، تارزان زنگ زده، ساعت زنگ زده، حواستو جمع كن، ضرب كن... حواستو جمع كن، ضرب كن، ساعت زنگ زده... ديگه زنگ نمي زنه، چون زنگاشو زده
داداش حبيب... ما داداشيم... از يه خميريم... اما تنورمون علي حده است... تنور شما عقدی بود؛ مال ما تیغه ای صیغه ای، کله شماها شد عینهو نون تافتون، گرد و تلمبه قلمبه، کله ما شد عینهو نون سنگک. هه هه هه هه... شكر بربری نشدیم ...
آقا مجید. تافتونیا... اون طرفیا... اون وریا... همونایی که بعد از چله آقات تورو انداختن تو این اتاق یه دری... همه این ثروتو ضبط می کنن
داداش حبیبم... یه نفره تو اونا... غربتیا یه لشگرن... جخ سر داداش حبیبم مثل سر اونا تافتونیه، نه سنگکی... با اونا تنیه با من ناتنیه... با اونا تنیه با من ناتنیه... با اونا تنیه بامن ناتنیه با اونا تنیه تن تن تنیه ناتن تن تنیه تن تن تنی ناتن تن تنی ناتن تنی ناتن تنی دنگ.
آقا مجید اگه غربتیا برگشتن گفتن جوبچی لجن جمع کنه، بگو دامادتون که دواتچیه لیقه دوات جمع می کنه. به هر چی نه بدتر آدم دروغگو دشمن خداست
وای... که چقدر دشمن داری خدا، دوستاتم كه مائيم يه مشت عاجز عليل ناقص عقل كه در حقشون دشمني كردي