۲۲ شهریور ۱۳۸۸

همه‌ لوطي‌ها به بهشت مي‌روند

دارم كتابي با نام "همه‌ لوطي‌ها به بهشت مي‌روند" اثر "عبدي كلانتري" را مي‌خوانم، موضوع كتاب همجنس‌گرايي است و وضعيت همجنس‌گرايان را در برخي از جوامع مورد بررسي قرار مي‌دهد.

در بخشي از اين كتاب مي‌خوانيم:
"چرا هر برادر جهادي همواره بار اين وظيفه را بر دوشِ خود احساس مي كند كه بايد از ناموس زنان و دختران، از عصمت و پاكيِ آنها، همچون جان عزيزترين كسان اش محافظت كند؟ چه چيز آرامش روحي او را به مخاطره مي ‌اندازد وقتي كه مي شنود يا مي بيند زني با گردن عريان، گيسوي بي حجاب و بالاي زانوي برهنه در خيابان راه مي رود، مردي را مي‌بوسد، با مرد يا مردان ديگري هم بستر مي‌شود؟
« مسأله » روشن است كه طبع جنسي زنان يا سكسوآليتهء آنها براي برادر جهادي، خطر جدي يا حتا يك مسألهء وجودي است كه چنين از لحاظ رواني آشفته مي شود؟ آيا دل او براي رستگاريِ اخروي زنان مي سوزد يا ناخودآگاه دارد با تمنايي در عمق وجود خودش مي‌جنگد؟"

در بخشي ديگر مي‌خوانيم:
"در جامعهء مردسالار، هنجارشكستن و تخطي از مرزهاي مالكيت مرد، نام « فحشا » به خود مي گيرد. معني فحشا آن است كه زن كنترل سكسوآليته اش را خود در دست گرفته است. به عبارت ديگر، محل و زمان بروز احساس و رفتار جنسي زن، در حصار معيني محدود نشده است. زن است كه محل و زمان رفتار جنسي خود را تعريف مي كند.
حصار كنترل سكسوآليتي، در شكل سنتي خود « خانه » و « منزل » نام دارد، در چارديواري منزلي كه به مرد تعلق دارد است كه بايد مايملك او دست نخورده باقي به حساب مي آيد. زن نيز در چارديواري خانه است كه « آزاد » به حساب مي‌آيد.
بيرون از خانه، زن به طور بالقوه « فاحشه » است، حتا زماني كه حركت او در حجاب و زير نظارت مرد صورت مي گيرد. بيرون خانه، زن از نگاه خريداران و سارقان ديگر در امان نيست."