و عشق گریبان ما را گرفت، درست همانطوری که قاتلی یکدفعه از کوچهای تاریک سر آدم هوار میشود، هر دومان را تکان داد، همان تکان رعد و برق؛ همان تکان برق تیغهی چاقو. بعدها البته گفت که اینطور نبوده و ما از سالها پیش، حتی بیآنکه یکدیگر را بشناسیم عاشق هم بودهایم و او در ظاهر مدتی با مرد دیگری زندگی میکرده و من هم با آن دخترک...اسمش چه بود...زندگی میکردم. چنان صحبت میکردیم که انگار همین دیروز از هم جدا شدیم و سالها همدیگر را میشناسیم. آفتاب ماه مه بر من تابید و زن، معشوقهی من شد."میخائیل بولگاکف / عباس میلانی"
۲۴ تیر ۱۳۸۹
و عشق گريبان ما را گرفت
ميخوانم
- احمد شاملو
- بهزاد مهراني
- تراوشات نمناك - حميد مقدم
- توهُّماتِ يك آميبِ 45 كروموزومي
- در جستجوي معني
- دستنوشتههاي امير خرم
- رسول يونان
- روزهاي زندگي
- شايراد
- صادق هدايت
- عباس معروفي
- علي شكري
- عليرضا حسامي
- فرشاد مظفري
- كامران قاصدي
- كمانگير
- مجله رودكي
- مرد مختصر - كافه فرزاد كاظمي
- مريم مومني
- منيرو روانيپور
- مهرداد فاطمي
- وبلاگ قبليام در پرشينبلاگ
- ويترين افكار من
- يادداشتهاي صنايعي - شهرام كريمي
- يك ليوان چاي داغ
- پاكنوش
- چكاد
آرشيو من
-
▼
2010
(69)
- دسامبر (2)
- نوامبر (7)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (3)
- اوت (5)
- ژوئیهٔ (6)
- ژوئن (9)
- مهٔ (9)
- آوریل (3)
- مارس (8)
- فوریهٔ (10)
- ژانویهٔ (4)
-
◄
2009
(59)
- دسامبر (5)
- نوامبر (6)
- اکتبر (4)
- سپتامبر (7)
- اوت (18)
- ژوئیهٔ (3)
- ژوئن (3)
- مهٔ (1)
- آوریل (2)
- مارس (6)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (1)