۲۱ بهمن ۱۳۸۶

امشب موقع رفتن به خونه توي ماشين، راديو گوش مي‌كردم، يه خانمي در تماس با مجري برنامه ‌گفت: من چند ساليه كه دو سه تا مريضي خيلي بد گرفتم و دارم با اوم دست و پنجه نرم مي‌كنم و خدا را شكر مي‌كنم كه داره منو امتحان مي‌كنه، حتماً از نظر خدا من بنده‌ با ارزشي‌ هستم و دارم مورد آزمايش الهي قرار مي‌گيرم. مجري هم كه سعي در قبولاندن اين موضوع به شنوندگان داشت كه بايد از وضعيت كنوني‌ شخصي و اجتماعي خودمون راضي باشيم كلي به اين خانم تبريك گفت و از صبر و استقامت اين خانم تشكر كرد.
من هنوز چرايي اين مطلب رو نفهميدم چرا آدم بايد واسه بدبختي‌هاي خودش خدا را شكر كنه. تو اگه خدا رو شكر كني خدا هم بيشتر مي‌زنه تو سرت و مي‌گه خوب بيا اينم چهار تا مريضي جديد به خاطر شكرگذاري.
فكر مي‌كنم آدمي كه تو ذهنش چيزهاي مثبتي در ارتباط با مريضي تصور مي‌كنه نبايد انتظاري بيشتر از ادامه مريضي يا كسب مريضي‌هاي جديدتر داشته باشه.
من جاي مجري بودم يه سوال از خانم مي‌پرسيدم كه آيا اين دو يا سه تا مريضي رو با هم گرفته يا دومي و سومي از شكرگذاري مريضي اولي بدست اومده يا نه اون زمان هنوز شكر گذاري و شروع نكرده بود؟