۱۳ بهمن ۱۳۸۶

چند روز پيش براي جلسه‌ كاري رفته بودم ساختمان بانك توسعه صادرات ايران در ميدان آرژانتين. آسانسورهاي اين ساختمان 21 طبقه ساخت شركت Schneider بود و سيستم اين آسانسور جالب بود و از سه رديف آسانسور كنار هم استفاده مي‌شد فقط لازم بود كه شماره طبقه‌اي را كه مي‌خواهي بروي انتخاب كني و بعد از آن مشخص مي‌شد كه براي شما با شماره طبقه انتخابي كدام آسانسور از اين سه آسانسور مناسب‌تر است و با حروف A,B,C به شما نشان مي‌داد و در داخل آسانسور نيز دكمه‌اي وجود نداشت كه مجدداً انتخاب خود را انجام دهي چرا كه آسانسور به صورت اتوماتيك در طبقه‌اي كه برايش تعيين شده بود مي‌ايستاد. جلسه ما در طبقه پنجم ساختمان بود و هنگامي كه منتظر بوديم كه سوار آسانسور شويم آقايي كه كنار من ايستاده بود و از شكم گنده‌اش معلوم بود كه از آن مردهاي بسيار تنبل و پرخور است مي‌گفت اي كاش تكنولوژي اين آسانسورها آنقدر پيشرفت كرده بود كه خودش مي‌فهميد من كجا مي‌خواهم بروم و لازم نبود من اين دكمه را فشار دهم. تنبلي و عدم رضايت از زندگي دو بخش جدانشدني از فرهنگ عامه مردم ماست. البته خيلي از ما آدم‌ها ادعا مي‌كنيم كه كار ذهني و فكري انجام مي‌دهيم و با اين دليل مضحك بر تنبلي بدن خويش اضافه مي‌كنيم.